allen hium

آموزش کلمات انگلیسی به کمک تصاویر و فیلم

allen hium

آموزش کلمات انگلیسی به کمک تصاویر و فیلم

empire

empire


امپراتوری

اصطلاح امپراتوری دربارهٔ کشورهایی به کار برده شده است که واجد خصوصیات زیر هستند:[۱]

  • از حیث قلمرو، جمعیت، و توان سیاسی، مشتمل بر چند ملت، قوم یا سرزمین‌هایی بزرگ با نژادها یا فرهنگهای متفاوت باشند.
  • از استیلای یک قبیله یا ملت توانمندتر بر سایر اقوام یا مردم حاصل شده باشد، به شرطی که غلبه استمرار یابد، و ملت‌های مغلوب حقیر شمرده شوند، چندان که وحدت امپراتوری بیش‌تر از طریق اعمال توان حاصل شده باشد تا از راه رضایت خاطر اقوام متنوع.
  • از حیث ساخت سیاسی، توان در اختیار شخصی نظیر امپراتور قرار داشته باشد و تمام توان‌های محلی از اختیارات تفویضی[۲] او مایه گرفته باشند.
  • وجود نظریه‌ای جامع تحت عنوان دین، ایدئولوژی، یا قانونی مشترک که فراهم آورندهٔ ساختی سیاسی و اخلاقی است و مدعی است که این ساخت سرانجام صلح و هماهنگی میان تمام انسان‌ها را برقرار خواهد کرد.

همچون دیگر حکومت‌ها، یک امپراتوری ساختار سیاسی خود را حداقل با اندازه‌ای از اجبار، حفظ می‌کند. امپراتوری‌های زمین‌پایه (مانند امپراتوری مغول) تمایل به گسترش در حوزهٔ پیوسته دارند، در حالی که امپراتوری‌های دریایی (مانند امپراتوری بریتانیا) در سرزمین‌هایی پراکنده‌تر و در قاره‌های متفاوت گسترده هستند.

رشد و حفظ قدرت‌ها

با این که مورخان هنوز به نظر مشترکی دربارهٔ چگونگی قدرت یافتن یک امپراتوری نرسیده‌اند، رشد قدرت‌ها معمولاً به دلایل زیر هستند:

  • بیش تر امپراتوری‌ها معمولاً زمانی به وجود می‌آیند که یک کشور یا یک قوم با انگیزه گسترش قلمرو یا افزایش توان اقتصادی، نظامی و سیاسی سرزمین‌های دیگر را تصرف کند و بر مردم آن ناحیه تسلط یابد.

نحوه حفظ قدرت‌ها نیز بنا بر فرهنگ و موقعیت اجتماعی حاکمان تغییر می‌کند، برای مثال:

  • کوروش، بنیان‌گذار امپراتوری ایران، با مدارا و محترم شمردن مردم (دمکراسی) توانست امپراتوری محبوب و قدرتمند خود را به وجود آورد (۶ قرن پیش از میلاد).
  • اسکندر مقدونی طی ۱۲ سال به لشکر کشی و خون ریزی پرداخت که به حفظ قدرتش انجامید.
  • امپراتوری بریتانیا با آنکه ارتشی قدرتمند داشت، از توان اقتصادی خود سود برد و با کشورهای همسایه روابط اقتصادی عمیقی داشت.
  • حاکمان امپراتوری هابزبورگ با ازدواج‌ها بین خاندان‌های سلطنتی توانستند ۳۰۰ سال بر بیشتر اروپا حکمرانی کنند. (قرون ۱۴ تا ۱۸ میلادی)

فروپاشی امپراتوری‌ها

تمامی امپراتوری‌ها با حملات خارجی یا جنگ‌ها و قیام‌های داخلی متلاشی می‌شوند، مانند:

جهان بدون امپراتوری

بعد از سال ۱۹۴۵ میلادی، تعداد امپراتوری‌هایی که به حیات خود ادامه می‌دادند، کم شد و امپراتوری‌های فرانسه، بریتانیا یا عثمانی که در اثر جنگ جهانی اول و جنگ جهانی دوم تضعیف شده بودند، از بین رفته و در نتیجه نتوانستند مستعمره‌های خود را در برابر جنبش‌های استقلال‌خواهانه حفظ کنند. در جهان امروز کمتر کشورهایی مشاهده می‌شوند که امپراتوری در آن‌ها به شیوه قدیم وجود داشته باشد، زیرا امروزه بیشتر ملت‌ها قادرند از نظر اقتصادی و امنیتی خود را حفظ کنند و نیازی نیست که بخشی از یک امپراتوری باشند.

دربارهٔ واژه

اِمپِراتور واژه‌ایست که از زبان‌های اروپایی به پارسی آمده. امپراتور لقبی است که در آغاز به سرداران برجسته رومی داده می‌شد. پس از چندی به فرمانروای روم امپراتور می‌گفتند و سرزمین زیر فرمانش را نیز امپراتوری می‌خواندند. پس از فروپاشی امپراتوری روم پادشاهان نیرومندی که بر چندین کشور و سرزمین فرمان می‌راندند، امپراتور نامیده می‌شدند.

در زبان فارسی امپراتور برابر با شاهنشاه است. اگرچه معنای اصلی این دو واژه در گذشته متفاوت بوده‌است، ولی امروزه این دو واژه به صورت مترادف به کار می‌روند.

character

character



نهاد

فارسی

(نِ یا نَ)

نِهاد :(nehad) در گویش گنابادی یعنی گذاشت ، قرار داد ، نامید ، گایید

اسم

  1. طبیعت، سرشت، ذات.
  2. نژاد، نسب.
  3. رسم، روش.

منابع

  • فرهنگ لغت معین

منش

فارسی

ریشه‌شناسی

(اِم

صفت

  1. خوی، سرشت.

منابع

  • فرهنگ لغت معین

نشان

فارسی

(نِ)

اسم

  1. علامت، نشانه
  2. مُهر و نگین.
  3. هدف و نشانه برای تیراندازی.
  4. علم، پرچم.
  5. قطعه‌ای ساخته شده از طلا یا نقره که به افراد برجسته و نمونه برای قدردانی و بزرگداشت اهداء می‌شود.

منابع

  • فرهنگ لغت معین

آبرو

فارسی

اسم مرکب

  1. اعتبار، ناموس.
  2. عرق، خوی.

منابع

  • فرهنگ لغت معین

صفت

فارسی

ریشه‌شناسی

  1. صفة

مصدر متعدی

  1. چگونگی کسی یا چیزی را گفتن.
  2. ستودن.

(اِم

صفت

  1. بیان حال.
  2. چگونگی، چونی.

اسم

  1. باطن، معنی.
  2. خلق و خوی.
  3. کلمه‌ای است که به اسم افزوده می‌شود تا حالت و چگونگی آن را بیان کند.

جمع

  1. صفات.

منابع

  • فرهنگ لغت معین

خصوصیت

فارسی

ریشه‌شناسی

خصوصیة (اِم

صفت

  1. ویژگی، اختص

اصول

  1. آشنایی، دوستی.

منابع

  • فرهنگ لغت معین

خط

فارسی

ریشه‌شناسی

اسم

  1. اثر و نشانة قلم بر کاغذ و غیره.
  2. نوشته.
  3. نویسندگی.
  4. فرمان.
  5. کنایه از: موی صورت که تازه در آمده.
  6. فاصلة بین دو نقطه (ریاضی)
  1. مسیر ویژة رفت و آمد پیوستة یک یا چند وسیلة نقلیه.
  2. خوشنویسی ،بطور مثال خطوط ششگانه ابن مقله و خطوط چهارده گانه سبحان مهرداد محمدپور
  3. مرام، مسلک.
  4. دستگاه انتقال یا جابه جایی چیزی در مسیر یا منطقه‌ای مشخص به وسیلة لوله‌ها، سیم‌ها و مانند آن‌ها: خط گاز، خط لوله.
  5. ردیف، صف. ؛ ~و نشان کشیدن (کن.)

تهدید کردن. ؛~بر آب دادن (کن.)

ناپایدار و از بین رفتنی. ؛~ خرچنگ قورباغه (کن.)

شیوة نوشتن ناشیانه، ناهموار و بد. ؛ در ~بودن (کن.)

  1. در امان بودن، تحت حضانت بودن.

منابع

  • فرهنگ لغت معین

رقم

فارسی

ریشه‌شناسی

اسم

  1. نشان، علامت.
  2. خط، نوشته.
  3. عدد، نشانة اعداد.

جمع

  1. ارقام.

منابع

  • فرهنگ لغت معین

نوع

عربی

اسم

  1. گونه، قسم.

جمع

  1. انوا

فارسی

ریشه‌شناسی

منابع

  • فرهنگ لغت معین

جنس

عربی

اسم

  1. صنف، دسته.
  2. کا

آوایش

  1. جِ

اسم

گونه. ژاد

برگردان‌ها

فارسی

ریشه‌شناسی

  1. در منطق، هر آن چه که انواع زیادی را شامل شود، مانند حیوان، که شامل انسان و دیگر جانوران

استعاره

منابع

  • فرهنگ لغت معین

سمت

فارسی

ریشه‌شناسی

مصدر لازم

  1. راهی را در پیش گرفتن.
  2. به راه درست و میانه راه رفتن.

اسم

  1. راه، روش.
  2. قصد.
  3. طرف، جانب.

جمع

  1. سموت.

منابع

  • فرهنگ لغت معین

(س مَ)

ریشه‌شناسی

اسم

  1. نشان داغ.
  2. علامت، نشانه.
  3. عنوان.
  4. مقام.

منابع

  • فرهنگ لغت معین

رول

فارسی

ریشه‌شناسی

اسم

واحد شمارش چیزی که به صورت استوانه پیچیده شده‌است، توپ، غلتک (فره)

صفت

  1. دارای بسته - بندی استوانه‌ای.

منابع

  • فرهنگ لغت معین